آریامآریام، تا این لحظه: 13 سال و 11 روز سن داره

آریام عشق زندگی مامان و بابا

تعطیلات نوروز1393

امسال برای عکس گرفتن با سفره هفت سین هیجان زیادی داشتی اما در عمل حواست فقط به سماق بود و تنها بخش جالب سفره، سماق بود و انگشتی که سماقی میشد... مثل سال گذشته، امسال هم رفتیم رامسر و کل تعطیلات اونجا بودیم. هوا خیلی گرم نبود و نمیشد راحت بیرون رفت و گشت. اما هر روزی که آفتابی بود، رفتیم کنار دریا و شهربازی و تو حسابی بهت خوش گذشت، از بس سنگ انداختی تو دریا و به قول خودت بپر بپر کردی تو زمین بازی. پارسال حاضر نبودی یک دقیقه سوار این ماشینهای بازی بشی، اما امسال ازشون جدا نمیشدی مشتری هر روز بپر بپر به قول خودت اینجا هم ناراحتی چون چند لحظه برای گرفتن عکس ایستادی و نمیتونی سنگ پرت کنی تو دریا هر جا ...
19 فروردين 1393

آخرین ماه سال 92

شروع آخرین ماه سال همزمان شد با مهد کودک رفتنت. همون مهد و مربی قبلی. این بار فقط دو روز طول کشید تا به مهد عادت کنی و من از روز سوم با خیال راحت برمیگشتم . البته هنوزم نیمه وقت میری و بعد از ناهار میای خونه. تو این یه ماه، عادت کردی که خودت با اسباب بازیهات بازی کنی و دیگه کمتر همبازی میخوای...م! بعضی روزها پیاده برمیگردیم و تو مسیر با هم شعر میخونیم و میدویم، البته فقط تو پیاده رو چون اصلا اجازه نمیدی تو خیابون راه بریم. از خرید و خیابونهای شلوغ هم اصلا خوشت نمیاد و زود خسته میشی و میگی برگردیم خونه...راستی مجموعه انگری بردهات کاملتر شد و انگری برد پشمالو رو هم پیدا کردیم و دیگه تقریبا همه عروسکهاش رو داری... عکسها تو حیاط مهد کودکه..خو...
16 فروردين 1393
1